به نام خداوند بخشنده مهربان، اين فرمان بنده خدا على امير مومنان، به مالکاشتر پسر حارث است، در عهدى که با او دارد، هنگامى که او را به فرماندارى مصر برمىگزيند تا خراج آن ديار را جمع آورد، و با دشمنانش نبرد کند، کار مردم را اصلاح، و شهرهاى مصر را آباد سازد.
ضرورت خودسازى
او را به ترس از خدا فرمان مىدهد، و اينکه اطاعت خدا را بر ديگر کارها مقدم دارد، و آنچه که در کتاب خدا آمده، از واجبات و سنتها را پيروى کند، دستوراتى که جز با پيروى آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضايع کردن آن جنايتکار نخواهد گرديد. به او فرمانى مىدهد که خدا را با دل و دست و زبان يارى کند، زيرا خداوند پيروزى کسى را تضمين کند که او را يارى دهد، و بزرگ دارد آن کس را که او بزرگ شمارد. و به او فرمان مىدهد تا نفس خود را از پيروى آرزوها باز دارد، و به هنگام سرکش رامش نمايد، که (همانا نفس همواره به بدى وامىدارد جز آنکه خدا رحمت آورد.) پس اى مالک بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم که پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حکم راندند، و مردم در کارهاى تو چنان مىنگرند که تو در کارهاى حاکمان پيش از خود مىنگرى، و درباره تو آن مىگويند که تو نسبت به زمامداران گذشته مىگويى، و همانا نيکوکاران را به نام نيکى توان شناخت که خدا از آنان بر زبان بندگانش جارى ساخت. پس نيکوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد، هواى نفس را در اختيار گير، و از آنچه حلال نيست خويشتن دارى بکن، زيرا بخل ورزيدن به نفس خويش، آن است که در آنچه دوست دارد، يا براى او ناخوشايند است، راه انصاف پيمايى.
اخلاق رهبرى (روش برخورد با مردم)
مهربانى با مردم را پوشش دل خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شکارى باشى که خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دستهاند، دستهاى برادر دينى تو، و دسته ديگر همانند تو در آفرينش مىباشند، اگر گناهى از آنان سر مىزند، يا علتهايى بر آنان عارض مىشود، يا خواسته و ناخواسته، اشتباهى مرتکب مىگردند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه که دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستيز، که تو را از کيفر او نجاتى نيست، و از بخشش و رحمت او بىنياز نخواهى بود، بر بخشش ديگران پشيمان مباش، و از کيفر کردن شادى مکن، و از خشمى که توانى از آن رها گردى شتاب نداشته باش، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نيز فرمان مىدهم، بايد اطاعت شود، که اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، و دين را پژمرده، و موجب زوال نعمتهاست. و اگر با مقام و قدرتى که دارى، دچار تکبر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشى نجات مىدهد، و تندروى تو را فرو مىنشاند، و عقل و انديشهات را به جايگاه اصلى باز مىگرداند.
پرهيز از غرور و خودپسندى
بپرهيز که در بزرگى خود را همانند خداوند پندارى، و در شکوه خداوندى همانند او دانى، زيرا خداوند هر سرکشى را خوار مىسازد، و هر خودپسندى را بىارزش مىکند، با خدا و با مردم، و با خويشاوندان نزديک، و با افرادى از رعيت خود که آنان را دوست دارى، انصاف را رعايت کن. که اگر چنين نکنى ستم روا داشتى، و کسى که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا بجاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دليل او را ستمکارى نعمت خدا را دگرگون نمىکند، و کيفر او را نزديک نمىسازد، که خدا دعاى ستمديدگان را مىشنود، و در کمين ستمکاران است.
مردمگرايى، حقگرايى
دوست داشتنىترين چيزها در نزد تو، در حق ميانهترين، و در عدل فراگيرترين، و در جلب خشنودى مردم گستردهترين باشد، که همانا خشم عمومى مردم خشنودى خواص را از بين مىبرد، اما خشم خواص را خشنودى همگان بىاثر مىکند. خواص جامعه همواره بار سنگينى را بر حکومت تحميل مىکنند زيرا در روزگار سختى ياريشان کمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضىتر، و در خواستههايشان پافشارتر، و در عطا و بخششها کمسپاستر، و به هنگام منع خواستهها دير عذر پذيرتر، و در برابر مشکلات کماستقامت تر مىباشند. در صورتيکه ستونهاى استوار دين، و اجتماعات پرشور مسلمين، و نيروهاى ذخيره دفاعى، عموم مردم مىباشند، پس به آنها گرايش داشته و اشتياق تو با آنان باشد.
ضرورت رازدارى
از رعيت، آنان که عيبجوترند از خود دور کن، زيرا مردم عيوبى دارند که والى در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشکار گردانى، و آنچه که هويداست بپوشانى، که داورى در آنچه از تو پنهان است با خداى جهان مىباشد، پس چندان که مىتوانى زشتىها را بپوشان، تا آن را که دوست دارى بر رعيت پوشيده ماند خدا بر تو بپوشاند، گره هر کينهاى را در مردم بگشاى، و رشته هر نوع دشمنى را قطع کن، و از آنچه که در نظر روشن نيست کناره گير، در تصديق سخنچين شتاب مکن، زيرا سخنچين گرچه در لباس اندرزدهنده ظاهر مىشود اما خيانتکار است.
جايگاه صحيح مشورت
بخيل را در مشورت کردن، دخالت نده، که تو را از نيکوکارى باز مىدارد، و از تنگدستى مىترساند، ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحيه تو را سست مىکند. حريص را در مشورت کردن دخالت نده، که حرص را با ستمکارى در نظرت زينت مىدهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند که ريشه آنها بدگمانى به خداى بزرگ است. بدترين وزيران تو، کسى است که پيش از تو وزير بدکاران بوده، و در گناهان آنان شرکت داشت، پس مبادا چنين افرادى محرم راز تو باشند، زيرا که آنان ياوران گناهکاران، و يارى دهندگان ستمکارانند، تو بايد جانشينانى بهتر از آنان داشته باشى که قدرت فکرى امثال آنها را داشته اما گناهان و کردار زشت آنها را نداشته باشند. کسانى که ستمکارى را بر ستمى يارى نکرده، و گناهکارى را در گناهى کمک نرسانده باشند، هزينه اين گونه از افراد بر تو سبکتر، و ياريشان بهتر، و مهربانيشان بيشتر، و دوستى آنان جز با تو کمتر است، آنان را از خواص، و دوستان نزديک، و رازداران خود قرار ده، سپس از ميان آنان افرادى را که در حقگويى از همه صريحترند، و در آنچه را که خدا براى دوستانش نمىپسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن، چه خوشايند تو باشد يا ناخوشايند.
اصول روابط اجتماعى رهبران
تا مىتوانى با پرهيزکاران و راستگويان بپيوند، و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستايند، و تو را براى اعمال زشتى که انجام ندادهاى تشويق نکنند، که ستايش بىاندازه خودپسندى مىآورد، و انسان را به سرکشى وامىدارد.
هرگز نيکوکار و بدکار در نظرت يکسان نباشند.
زيرا نيکوکارى در نيکوکارى بىرغبت، و بدکاران در بدکارى تشويق مىگردند، پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده. بدان اى مالک! هيچ وسيلهاى براى جلب اعتماد والى به رعيت بهتر از نيکوکارى به مردم، و تخفيف ماليات، و عدم اجبار مردم به کارى که دوست ندارند، نمىباشد، پس در اين راه آنقدر بکوش تا به وفادارى رعيت، خوشبين شوى، که اين خوشبينى بار سنگين رنجآور مشکلات را از تو برمىدارد، پس به آنان که بيشتر احساس کردى بيشتر خوشبين باش، و به آنان که بدرفتارى نمودى بدگمانتر باش. و آداب پسنديدهاى را که بزرگان اين امت به آن عمل کردند، و ملت اسلام با آن پيوند خورده، و رعيت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابى که به سنتهاى خوب گذشته زيان وارد مىکند، پديد نياور، که پاداش براى آورنده سنت، و کيفر آن براى تو باشد که آنها را درهم شکستى. با دانشمندان، فراوان گفتگو کن، و با حکيمان فراوان بحث کن، که مايه آبادانى و اصلاح شهرها، و برقرارى نظم و قانونى است که در گذشته نيز وجود داشت.
شناخت اقشار گوناگون اجتماعى
اى مالک بدان! مردم از گروههاى گوناگونى مىباشند که اصلاح هر يک جز با ديگرى امکان ندارد، و هيچ يک از گروهها از گروه ديگر بىنياز نيست. از آن قشرها، لشگريان خدا، و نويسندگان عمومى و خصوصى، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعى، جزيهدهندگان، پرداخت کنندگان ماليات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پيشهوران، و طبقه پايين جامعه از نيازمندان و مستمندان مىباشند، که براى هر يک خداوند سهمى مقرر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن يا سنت پيامبر (ص) تعيين کرده، که پيمانى از طرف خداست و نگهدارى آن بر ما لازم است. پس سپاهيان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعيت، و زينت و وقار زمامداران، شکوه دين، و راههاى تحقق امنيت کشورند، امور مردم جز با سپاهيان استوار نگردد، و پايدارى سپاهيان جز به خراج و ماليات رعيت انجام نمىشود که با آن براى جهاد با دشمن تقويت گردند، و براى اصلاح امور خويش به آن تکيه کنند، و نيازمنديهاى خود را برطرف سازند. سپس سپاهيان و مردم، جز با گروه سوم نمىتوانند پايدار باشند، و آن قضات، و کارگزاران دولت، و نويسندگان حکومتند، که قراردادها و معاملات را استوار مىکنند، و آنچه به سود مسلمانان است فراهم مىآورند، و در کارهاى عمومى و خصوصى مورد اعتمادند. و گروههاى يادشده بدون بازرگانان، و صاحبان صنايع نمىتوانند دوام بياورند، زيرا آنان وسائل زندگى را فراهم مىآورند، و در بازارها عرضه مىکنند، و بسيارى از وسايل زندگى را با دست مىسازند که از توان ديگران خارج است. قشر ديگر، طبقه پايين از نيازمندان و مستمندانند که بايد به آنها بخشش و يارى کرد. براى تمام اقشار گوناگون يادشده، در پيشگاه خدا گشايشى است، و همه آنان به مقدارى که امورشان اصلاح شود بر زمامدار حقى مشخص دارند، و زمامدار از انجام آنچه خدا بر واجب کرده است نمىتواند موفق باشد جز آنکه تلاش فراوان نمايد، و از خدا يارى بطلبد، و خود را براى انجام حق آماده سازد، و در همه کارها، آسان باشد يا دشوار، شکيبايى ورزد. براى فرماندهى سپاه کسى را برگزين که خيرخواهى او براى خدا و پيامبر (ص) و امام تو بيشتر، و دامن او پاکتر، شکيبايى او برتر باشد، از کسانى که دير به خشم آيد، و عذر پذيرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان، با قدرت برخورد نمايد، درشتى او را به تجاوز نکشاند، و ناتوانى او را از حرکت باز ندارد. سپس در نظاميان با خانوادههاى ريشهدار، داراى شخصيت حسابشده، خاندانى پارسا، داراى سوابقى نيکو و درخشان، که دلاور و سلحشور و بخشنده و بلندنظرند، روابط نزديک برقرار کن، آنان همه بزرگوارى را در خود جمع کرده، و نيکىها را در خود گرد آوردهاند، پس در کارهاى آنان بگونهاى بينديش که پدرى مهربان درباره فرزندش مىانديشد، و مبادا آنچه را که آنان را نيرومند مىکند در ديدهات بزرگ جلوه کند، و نيکوکارى تو نسبت به آنان هرچند اندک باشد را خوار مپندار، زيرا نيکى آنان را به خيرخواهى تو خواند، و گمانشان رانسبت به تو نيکو گرداند، و رسيدگى به امور کوچک آنان را به اعتماد رسيدگى به کارهاى بزرگشان وامگذار، زيرا نيکى اندک تو را جايگاهى است که از آن سود مىبرند و نيکىهاى بزرگ تو را جايى است که از آن بىنياز نيستند.
برگزيدهترين فرماندهان سپاه تو، کسى باشد که: از همه بيشتر به سربازان کمک رساند، و از امکانات مالى خود بيشتر در اختيارشان گذارد، به اندازهاى که خانوادههايشان در پشت جبهه، و خودشان در آسايش کامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به يک چيز بينديشند. همانا مهربانى تو نسبت به سربازان، دلهايشان را به تو مىکشاند، و همانا، روشنى چشم زمامداران، برقرارى عدل در شهرها و آشکار شدن محبت مردم نسبت به والى است، که محبت دلهاى رعيت جز با پاکى قلبها پديد نمىآيد، و خيرخواهى آنان زمانى است که با رغبت و شوق پيرامون والى را گرفته، و حکومت بار سنگينى را بر دوش رعيت نگذاشته باشد، و طولانى شدن مدت زمامدارى بر ملت ناگوار نباشد. پس آرزوهاى سپاهيان را برآور، و همواره از آنان ستايش کن، و کارهاى مهمى که انجام دادهاند بر شمار، زيرا يادآورى کارهاى ارزشمند آنان، شجاعان را برمىانگيزاند، و ترسوها را به تلاش وامىدارد، انشاءالله. و در يک ارزشيابى دقيق، رنج و زحمات هر يک از آنان را شناسايى کن، و هرگز تلاش و رنج کسى را به حساب ديگرى مگذار، و ارزش خدمت او را ناچيز مشمار، تا شرافت و بزرگى کسى موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ بشمارى، يا گمنامى کسى باعث شود که کار بزرگ او را ناچيز بدانى مشکلاتى که در احکام نظاميان براى تو پديد مىآيد، و امورى که براى تو شبههناکند، به خدا، و رسول خدا (ص) بازگردان، زيرا خدا براى مردمى که علاقه داشت هدايتشان کند فرمود. (اى کسانى که ايمان آورديد، از خدا و رسول و امامانى که از شما هستند اطاعت کنيد، و اگر در چيزى نزاع داريد، آن را به خدا و رسولش باز گردانيد.) پس بازگرداندن چيزى به خدا يعنى عمل کردن به قرآن، و بازگرداندن به پيامبر (ص) يعنى عمل کردن به سنت او که وحدت بخش است، نه عامل پراکندگى. سپس از ميان مردم! برترين فرد نزد خود را براى قضاوت انتخاب کن، کسانى که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد، و برخورد مخالفان با يکديگر او را خشمناک نسازد، در اشتباهاتش پافشارى نکند، و بازگشت به حق پس از آگاهى براى او دشوار نباشد، طمع را از دل ريشهکن کند، و در شناخت مطالب با تحقيقى اندک رضايت ندهد، و در شبهات از همه بااحتياط تر عمل کند، و در يافتن دليل اصرار او از همه بيشتر باشد، و در مراجعه پياپى شاکيان خسته نشود، در کشف امور از همه شکيباتر، و پس از آشکار شدن حقيقت در فصل خصومت از همه برندهتر باشد، کسى که ستايش فراوان او را فريب ندهد، و چربزبانى او را منحرف نسازد و چنين کسانى بسيار اندکند!! پس از انتخاب قاضى، هر چه بيشتر در قضاوتهاى او بينديش، و آنقدر به او ببخش که نيازهاى او برطرف گردد، و به مردم نيازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامى دار که نزديکان تو به نفوذ در او طمع نکنند، تا از توطئه آنان در نزد تو درامان باشد. در دستوراتى که دادم نيک بنگر که همانا اين دين در دست بدکاران گرفتار آمده بود، که با نام دين به هواپرستى پرداخته، و دنياى خود را به دست مىآوردند. سپس در امور کارمندانت بينديش، و پس از آزمايش به کارشان بگمار، و با ميل شخصى، و بدون مشورت با ديگران آنان را به کارهاى مختلف وادار نکن، زيرا نوعى ستمگرى و خيانت است. کارگزاران دولتى را از ميان مردمى باتجربه و باحيا، از خاندانهاى پاکيزه و باتقوى، که در مسلمانى سابقه درخشانى داردند انتخاب کن، زيرا اخلاق آنان گرامىتر، و آبرويشان محفوظتر، و طمعورزيشان کمتر، و آيندهنگرى آنان بيشتر است. سپس روزى فراوان بر آنان ارزانى دار، که با گرفتن حقوق کافى در اصلاح خود بيشتر مىکوشند، و با بىنيازى، دست به اموال بيتالمال نمىزنند، و اتمام حجتى است بر آنان اگر فرمانت را نپذيرند يا در امانت تو خيانت کنند.
سپس رفتار کارگزاران را بررسى کن، و جاسوسانى راستگو، و وفاپيشه بر آنان بگمار، که مراقبت و بازرسى پنهانى تو از کار آنان، سبب امانتدارى، و مهربانى با رعيت خواهد بود. و از همکاران نزديکت سخت مراقبت کن، و اگر يکى از آنان دست به خيانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خيانت را تاييد کرد، به همين مقدار گواهى قناعت کرده او را با تازيانه کيفر کن، و آنچه از اموال که در اختيار دارد از او بازپس گير، سپس او را خوار دار، و خيانتکار بشمار، و طوق بدنامى به گردنش بيافکن. ماليات و بيتالمال را بگونهاى وارسى کن که صلاح ماليات دهندگان باشد، زيرا بهبودى ماليات و ماليات دهندگان، عامل اصلاح امور ديگر اقشار جامعه مىباشد، و تا امور ماليات دهندگان اصلاح نشود کار ديگران نيز سامان نخواهد گرفت. زيرا همه مردم نانخور ماليات و ماليات دهندگانند، بايد تلاش تو در آبادانى زمين بيشتر از جمعآورى خراج باشد که خراج جز با آبادانى فراهم نمىگردد، و آن کس که بخواهد خراج را بدون آبادانى مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حکومتش جز اندک مدتى دوام نياورد. پس اگر مردم شکايت کردند، از سنگينى ماليات، يا آفتزدگى، يا خشک شدن آب چشمهها، يا کمى باران، يا خراب شدن زمين در سيلابها، يا خشکسالى، در گرفتن ماليات به ميزانى تخفيف ده تا امورشان سامان گيرد، و هرگز تخفيف دادن در خراج تو را نگران نسازد. زيرا آن، اندوختهاى است که در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولايتهاى تو نقش دارد، و رعيت تو را مىستايند، و تو از گسترش عدالت ميان مردم خشنود خواهى شد، و به افزايش قوت آنان تکيه خواهى کرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشيدى، و با گسترش عدالت در بين مردم، و مهربانى با رعيت، به آنان اطمينان خواهى داشت. آنگاه اگر در آينده کارى پيش آيد و به عهدهشان بگذارى، با شادمانى خواهند پذيرفت، زيرا عمران و آبادى قدرت تحمل مردم را زياد مىکند. همانا ويرانى زمين به جهت تنگدستى کشاورزان است که به آينده حکومتشان اعتماد ندارند، و از تاريخ گذشتگان عبرت نمىگيرند. سپس در امور نويسندگان و منشيان به درستى بينديش، و کارهايت را به بهترين آنان واگذار، و نامههاى محرمانه، که دربردارنده سياستها و اسرار تو است، از ميان نويسندگان به کسى اختصاص ده که صالحتر از ديگران باشد، کسى که گرامى داشتن او را به سرکشى و تجاوز نکشاند تا در حضور ديگران با تو مخالفت کند، و در رساندن نامه کارگزارانت به تو، يا رساندن پاسخهاى تو به آنان کوتاهى نکند، و در آنچه براى تو مىستاند يا از طرف تو به آنان تحويل مىدهد. فراموشکار نباشد. و در تنظيم هيچ قراردادى سستى نورزد، و در برهم زدن قراردادى که به زيان توست کوتاهى نکند، و منزلت و قدر خويش را بشناسد، همانا آنکه از شناخت قدر خويش عاجز باشد، در شناخت قدر ديگران جاهلتر است مبادا در گزينش نويسندگان و منشيان، بر تيزهوشى و اطمينان شخصى و خوشباورى خود تکيه نمايى، زيرا افراد زيرک با ظاهرسازى و خوش خدمتى، نظر زمامداران را به خود جلب مىنمايند، که در پس اين ظاهرسازىها، نه خيرخواهى وجود دارد، و نه از امانتدارى نشانى يافت مىشود. لکن آنها را با خدماتى که براى زمامداران شايسته و پيشين انجام دادهاند بيازماى، به کاتبان و نويسندگانى اعتماد داشته باش که در ميان مردم آثارى نيکو گذاشته، و به امانتدارى از همه مشهورترند، که چنين انتخاب درستى نشاندهنده خيرخواهى تو براى خدا، و مردمى است که حاکم آنانى. براى هر يک از کارهايت سرپرستى برگزين که بزرگى کار بر او چيرگى نيابد، و فراوانى کار او را درمانده نسازد، و بدان که هرگاه در کار نويسندگان و منشيان تو کمبودى وجود داشته باشد که تو بىخبر باشى خطرات آن دامنگير تو خواهد بود. سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنايع بپذير، و آنها را به نيکوکارى سفارش کن، بازرگانانى که در شهر ساکنند، يا آنان که همواره در سير و کوچ کردن مىباشند، و بازرگانانى که با نيروى جسمانى کار مىکنند، چرا که آنان منابع اصلى منفعت، و پديدآورندگان وسايل زندگى و آسايش، و آورندگان وسايل زندگى از نقاط دوردست و دشوار مىباشند، از بيابانها و درياها، و دشتها و کوهستانها، جاهاى سختى که مردم در آن اجتماع نمىکنند، يا براى رفتن به آنجاها شجاعت ندارند.
بازرگانان مردمى آرامند، و از ستيزهجويى آنان ترسى وجود نخواهد داشت، مردمى آشتىطلبند که فتنهانگيزى ندارند، در کار آنها بينديش چه در شهرى باشند که تو به سر مىبرى، يا در شهرهاى ديگر، با توجه به آنچه که تذکر دادم اين را هم بدان که در ميان بازرگانان، هستند کسانى که تنگنظر و بدمعامله و بخيل و احتکارکنندهاند، که تنها با زورگوئى به سود خود مىانديشند. و کالا را به هر قيمتى که مىخواهند مىفروشند، که اين سودجوئى و گرانفروشى براى همه افراد جامعه زيانبار، و عيب بزرگى بر زمامدار است. پس از احتکار کالا جلوگيرى کن، که رسول خدا (ص) از آن جلوگيرى مىکرد، بايد خريد و فروش در جامعه اسلامى، به سادگى و با موازين عدالت انجام گيرد، با نرخهايى که بر فروشنده و خريدار زيانى نرساند، کسى که پس از منع تو احتکار کند، او را کيفر ده تا عبرت ديگران شود اما در کيفر او اسراف نکن. سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه که هيچ چارهاى ندارند، از زمينگيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در اين طبقه محروم گروهى خويشتندارى نموده، و گروهى به گدايى دست نياز برمىدارند، پس براى خدا پاسدار حقى باش که خداوند براى اين طبقه معين فرموده است، بخشى از بيتالمال، و بخشى از غلههاى زمينهاى غنيمتى اسلام را در هر شهرى به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براى دورترين مسلمانان همانند نزديکترينشان سهمى مساوى وجود دارد و تو مسوول رعايت آن مىباشى، مبادا سرمستى حکومت تو را از رسيدگى به آنان بازدارد، که هرگز انجام کارهاى فراوان و مهم عذرى براى ترک مسووليتهاى کوچکتر نخواهد بود، همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روى برمگردان، به ويژه امور کسانى را از آنان بيشتر رسيدگى کن که از کوچکى به چشم نمىآيند و ديگران آنان را کوچک مىشمارند و کمتر به تو دسترسى دارند، براى اين گروه از افراد مورد اطمينان خود که خداترس و فروتنند انتخاب کن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان بگونهاى عمل کن که در پيشگاه خدا عذرى داشته باشى، زيرا اين گروه، در ميان رعيت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را بگونهاى بپرداز که در نزد خدا معذور باشى، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده که راه چارهاى ندارند. و دست نياز برنمىدارند، پيوسته دلجويى کن که مسووليتى سنگين بر دوش زمامداران است. اگرچه حق، تمامش سنگين است اما خدا آن را بر مردمى آسان مىکند که آخرت مىطلبند، نفس را به شکيبايى وامىدارند، و به وعدههاى پروردگار اطمينان دارند.
پس بخشى از وقت خود را به کسانى اختصاص ده که به تو نياز دارند، تا شخصا به امور آنان رسيدگى نمايى، و در مجلس عمومى با آنان بنشين و در برابر خدايى که تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوى آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند، من از رسول خدا (ص) بارها شنيدم که مىفرمود: (ملتى که حق ناتوانان را از زورمندان، بى اضطراب و بهانهاى بازنستاند، رستگار نخواهد شد.) پس درشتى و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن، و تنگخويى و خود بزرگ بينى را از خود دور ساز تا خدا درهاى رحمت خود را به روى تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آنچه به مردم مىبخشى بر تو گوارا باشد، و اگر چيزى را از کسى باز مىدارى با مهربانى و پوزش خواهى همراه باشد.
اخلاق اختصاصى رهبرى
بخشى از کارها بگونهاى است که خود بايد انجام دهى، مانند پاسخ دادن به کارگزاران دولتى، در آنجا که منشيان تو از پاسخ دادن به آنها درماندهاند و ديگر، برآوردن نياز مردم در همان روزى که به تو عرضه مىدارند، و يارانت در رفع نياز آنان ناتوانند، کار هر روز را در همان روز انجام ده، زيرا هر روزى، کارى مخصوص به خود دارد. نيکوترين وقتها و بهترين ساعات شب و روزت را براى خود و خداى خود انتخاب کن، اگرچه همه وقت براى خداست، آنگاه که نيت درست و رعيت در آسايش قرار داشته باشد. از کارهايى که به خدا اختصاص دارد و بايد بااخلاص انجام دهى، انجام واجباتى است که ويژه پروردگار است، پس در بخشى از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آنچه تو را به خدا نزديک مىکند بى عيب و نقصانى انجام ده، اگر چه دچار خستگى جسم شوى. هنگامى که نماز به جماعت مىخوانى، نه با طولانى کردن نماز مردم را بپراکنى و نه آنکه آن را تباه سازى، زيرا در ميان مردم، بيمار يا صاحب حاجتى وجود دارد، آنگاه که پيامبر (ص) مرا به يمن مىفرستاد از او پرسيدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: (در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مومنان مهربان باش.) هيچگاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، که پنهان بودن واليان، نمونهاى از تنگخويى و کماطلاعى در امور جامعه مىباشد. نهان شدن از رعيت، زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز مىدارد، پس کار بزرگ، اندک، و کار اندک بزرگ جلوه مىکند، زيبا زشت، و زشت زيبا مىنمايد، و باطل به لباس حق درآيد، همانا زمامدار، آنچه را که مردم از او پوشيده دارند نمىداند، و حق را نيز نشانهاى نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال يکى از آن دو نفر مىباشى: يا خود را براى جانبازى در راه حق آماده کردى پس نسبت به حق واجبى که بايد بپردازى يا کار نيکى که بايد انجام دهى ترسى ندارى، پس چرا خود را پنهان مىدارى؟ و يا مردى بخيل و تنگنظرى، پس مردم چون تو را بنگرند مايوسشده از درخواست کردن بازمانند. با اينکه بسيارى از نيازمنديهاى مردم رنجى براى تو نخواهد داشت، که شکايت از ستم دارند يا خواستار عدالتند، يا در خريد و فروش خواهان انصافند.
اخلاق رهبرى با خويشاوندان
همانا زمامداران را خواص و نزديکانى است که خودخواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمکاريشان را با بريدن اسباب آن بخشکان، و به هيچکدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين را واگذار مکن، و بگونهاى با آنان رفتار کن که قراردادى به سودشان منعقد نگردد که به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع، يا زراعت مشترک، که هزينههاى آن را بر ديگران تحميل کنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو است. حق را مال هر کس که باشد، نزديک يا دور بپرداز، و در اين کار شکيبا باش، و اين شکيبايى را به حساب خدا بگذار، گرچه اجراى حق مشکلاتى براى نزديکانت فراهم آورد، تحمل سنگينى آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز. و هرگاه رعيت بر تو بدگمان گردد، افشاگرى نموده عذر خويش را آشکارا در ميان بگذار، و با اينکار از بدگمانى نجاتشان ده، که اين کار رياضتى براى خودسازى تو، و مهربانى کردن نسبت به رعيت است، و اين پوزش خواهى تو آنان را به حق وامىدارد.
روش برخورد با دشمن
هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را که خشنودى خدا در آن است رد مکن، که آسايش رزمندگان، و آرامش فکرى تو، و امنيت کشور در صلح تامين مىگردد. لکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتى کردن، زيرا گاهى دشمن نزديک مىشود تا غافلگير کند، پس دورانديش باش، و خوشبينى خود را متهم کن. حال اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا در پناه خود او را امان دادى، به عهد خويش وفادار باش، و آنچه برعهده گرفتى امانتدار باش، و جان خود را سپر پيمان خود گردان، زيرا هيچ يک از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتى که در افکار و تمايلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند. تا آنجا که مشرکين زمان جاهليت به عهد و پيمانى که با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زيرا که آينده ناگوار پيمانشکنى را آزمودند، پس هرگز پيمانشکن مباش، و در عهد خود خيانت مکن، و دشمن را فريب مده، زيرا کسى جز نادان بدکار، بر خدا گستاخى روا نمىدارد، خداوند عهد و پيمانى که با نام او شکل مىگيرد با رحمت خود مايه آسايش بندگان، و پناهگاه امنى براى پناهآورندگان قرار داده است، تا همگان به حريم امن آن روى بياورند. پس فساد، خيانت، فريب، در عهد و پيمان راه ندارد، مبادا قراردادى را امضا کنى که در آن براى دغلکارى و فريب راههايى وجود دارد، و پس از محکمکارى و دقت در قرارداد نامه، دست از بهانهجويى بردار، مبادا مشکلات پيمانى که بر عهدهات قرار گرفته، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پيمانشکنى وادارد، زيرا شکيبايى تو در مشکلات پيمانها که اميد پيروزى در آينده را به همراه دارد، بهتر از پيمانشکنى است که از کيفر آن مىترسى، و در دنيا و آخرت نمىتوانى پاسخگوى پيمانشکنى باشى.
هشدارها
اول- هشدار از خون ناحق
از خونريزى بپرهيز، و از خون ناحق پروا کن، که هيچ چيز همانند خون ناحق کيفر الهى را نزديک، مجازات را بزرگ، و نابودى نعمتها را سرعت ، و زوال حکومت را نزديک نمىگرداند، و روز قيامت خداى سبحان قبل از رسيدگى اعمال بندگان، نسبت به خونهاى ناحق ريختهشده داورى خواهد کرد، پس با ريختن خونى حرام، حکومت خود را تقويت مکن. زيرا خون ناحق حکومت را سست، و پست، و بنياد آن را برکنده به ديگرى منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، و نه در پيشگاه خداوند، عذرى در خون ناحق نخواهى داشت چرا که کيفر آن قصاص است و از آن گريزى نيست، اگر به خطا خون کسى ريختى، يا تازيانه يا شمشير، يا دستت دچار تندروى شد، که گاه مشتى سبب کشتن کسى مىگردد، چه رسد به بيش از آن، مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد!
دوم- هشدار از خودپسندى
مبادا هرگز! دچار خودپسندى گردى! و به خوبيهاى خود اطمينان کنى، و ستايش را دوست داشته باشى، که اينها همه از بهترين فرصتهاى شيطان براى هجوم آوردن به توست، و کردار نيک، نيکوکاران را نابود سازد.
سوم- هشدار از منت گذارى
مبادا هرگز! با خدمتهايى که انجام دادى بر مردم منت گذارى، يا آن چه را انجام دادهاى بزرگ بشمارى، يا مردم را وعدهاى داده، سپس خلف وعده نمايى، منت نهادن، پاداش نيکوکارى را از بين مىبرد، و کارى را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده عمل کردن، خشم خدا و مردم را برمىانگيزاند که خداى بزرگ فرمود: (دشمنى بزرگ نزد خدا آنکه بگوييد و عمل نکنيد.)
چهارم- هشدار از شتابزدگى
مبادا هرگز! در کارى که وقت آن فرا نرسيده شتاب کنى، يا کارى که وقت آن رسيده سستى ورزى، و يا در چيزى که روشن نيست ستيزهجويى نمايى و يا در کارهاى روشن کوتاهى کنى، تلاش کن تا هر کارى را در جاى خود، و در زمان مخصوص به خود، انجام دهى.
پنجم- هشدار از امتيازخواهى
مبادا هرگز! در آنچه که با مردم مساوى هستى امتيازى خواهى، و از امورى که بر همه روشن است، غفلت نداشته باش، زيرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولى، و به زودى پرده از کارها يک سو رود، و انتقام ستمديده از تو باز مىگيرند، باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندى زبانت، را در اختيار خود گير، و با پرهيز از شتابزدگى، و فروخوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرونشيند و اختيار نفس در دست تو باشد. و تو بر نفس مسلط نخواهى شد مگر با ياد فراوان قيامت، و بازگشت به سوى خدا. آنچه بر تو لازم است آن که، حکومتهاى دادگستر پيشين، سنتهاى باارزش گذشتگان، روشهاى پسنديده رفتگان، و آثار پيامبر (ص) و واجباتى که در کتاب خداست، را همواره به ياد آورى، و به آنچه ما عمل کردهايم پيروى کنى، و براى پيروى از فرامين اين عهدنامهاى که براى تو نوشتهام، و با آن حجت را بر تو تمام کردهام، تلاش کن، زيرا اگر نفس سرکشى کرد و بر تو چيره شد عذرى نزد من نداشته باشى. از خداوند بزرگ با رحمت گسترده، و قدرت برترش در انجام تمام خواستهها، درخواست مىکنيم که به آنچه موجب خشنودى اوست ما و تو را موفق فرمايد، که نزد او و خلق او، داراى عذرى روشن باشيم، برخوردار از ستايش بندگان، يادگار نيک در شهرها، رسيدن به همه نعمتها، و کرامتها بوده، و اينکه پايان عمر من و تو را به شهادت و رستگارى ختم فرمايد، که همانا به سوى او باز مىگرديم، با درود به پيامبر اسلام (ص) و اهل بيت پاکيزه و پاک او، درودى فراوان و پيوسته. با درود.
ادامه مطلب
نوشته شده در تاریخ پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۶ توسط
طبقه بندی:
گروه معارف اسلامی...
ما را در سایت گروه معارف اسلامی دنبال می کنید
برچسب : البلاغههنگامی,فرمانداری,برگزیدند, نویسنده : mmaarefgroup-kaua بازدید : 114 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 13:57